جزییات بازدید : 7440
تاریخ انتشار : 14 / تیر / 1397
تریداتس نام تجاری شرکت فناوری اطلاعات یکتاتوس برسام است که برگرفته از نام یکی از سرداران شجاع ایرانی در زمان یورش اسکندر به تخت جمشید است که در این مقاله سعی داریم مخاطبین خود را با این سردار شجاع بیشتر آشنا نماییم.
تریداتس نام تجاری شرکت فناوری اطلاعات یکتاتوس برسام است که برگرفته از نام یکی از سرداران شجاع ایرانی در زمان یورش اسکندر به تخت جمشید است که در این مقاله سعی داریم مخاطبین خود را با این سردار شجاع بیشتر آشنا نماییم.
متاسفانه نام تريداتس براي بيشتر ايرانيان بيگانه است، در اسناد تاریخی درباره ی نبرد تخت جمشید اینگونه نوشته شده است که :
تریداتس در زمان يورش اسكندر فرمانده تخت جمشيد بود كه 200سرباز از برجسته ترين و ورزیده ترین سربازان آن دوران را در اختيار داشت كه همگی بلند بالا،تنومند بودند. تریداتس و سربازانش آخرین خط دفاعی جهت نگهداشت تخت جمشيد بود که در مقابل برتری چشمگیر سپاه عظیم اسکندر با همان تعداد 200 نفر سربازانش شجاعانه تا آخرین نفر ایستاد و از میدان جنگ نگریخت....
ارتش اسکندر به تخت جمشيد نزديك شده بود، تریداتس نيروهای خود را در پلكان ورودی كاخ جای داد زيرا با اينكه تخت جمشيد يك دژ جنگی نبود ولی به دليل از سنگ ساخته شدن آن اگر پلكان ورودی مسدود میشد كسی نمی توانست وارد آن شود.در همين پلكانی كه امروزه ما برای ورود به تخت جمشيد از آن بالا می رويم 200 سرباز ايرانی در مقابل صد هزار سرباز بيگانه ايستاد و هرزمان كه يك سرباز در پلكانها می افتاد سربازی ديگر جای او را می گرفت...جنگ نگهبانان كاخ با مهاجمان از بامداد تا نيمروز ادامه يافت و تا همگی آنها كشته نشدند سربازان اسکندر نتوانستد وارد كاخ شوند،پارمه نيون يكی از يونانيون شيفته اسکندر كه اسكندر را در جنگ همراهی می كرد در كتاب خويش می نويسد: تریداتس را كه با خوردن بيش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تخته ای انداختند و به نزد اسکندر آوردند تا كليد خزانه را از او بگيرد،اسكندر به او گفت:
كليد خزانه را بده!
تریداتس پاسخ داد من كليد را تنها به پادشاه خود يا فرستاده او كه فرمانش را در دست داشته باشد می دهم.اسکندر گفت:پادشاه تو من هستم. تریداتس گفت:پادشاه من داريوش است. اسکندر به ياوه می گويد:داريوش كشته شد...(در حالی كه هنوز زنده بوده است) تریداتس می گويد:اگر او كشته شده باشد من كليد را تنها به جانشين او خواهم داد. اسکندر با خشم می گويد:آيا می دانی به سبب اين نافرمانی با تو چه خواهم كرد؟ تریداتس می گويد:چه می كنی؟
اسکندر می گويد:جلادان را فرا می خوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بكنند!! تریداتس پاسخ می دهد:در همان حال يزدان را سپاسگزاری می كنم كه در نيروانا(بهشت) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد كرد و من می توانم با سرافرازی بگويم كه به تو خيانت نكردم!!!! پارمه نيون در ادامه می نويسد:زمانی كه اسكندر آن پاسخ را شنيد در شگفت شد و گفت:
ای كاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شكنجه او به سبب دليريش گذشت...اين بود سرگذشت يكی ديگر از دلير مردانی كه برگی زرين برای ما به يادگار گذاشت!
دلاوران ما اين چنين مردانی بودند...